فصل پریشانی عاشقیم رسیده
پریشان تر از آنم که باور کردهای
نگاهم را قربانی راه جادهها کردم
تو چرا هنوز به زلیخاییم اعتماد نداری ؟
یوسف من پیراهنت را به کدامین بی نگاه عالم سپرده ای
که عمریست در حسرت بوی پیراهنت به التماس افتاده ام ؟
چرا به زلیخاییم اعتماد نداری
وقتی که عشق من آوازهی کوی و برزن شده
یوسف منای گم گشتهی من
به هر سوی میروم چرا چرا نمییابمت ؟
مگر عاشقهای تو عاشق تر از من بودند که
فقط در روزگارت مرا نمیبینی ، مرا نمییابی
به زلیخاییم قسم
یوسف مرا در کنعان ، حسودان به اسارت برده اند
و نمیدانم در این روزگار پریشانی
در نگاه کدامین مهرو بیابم تو را
درون حریم خود میمانم تا
همان خدای عشق از تو بخواهد به زلیخاییم ایمان بیاوری
و بازگردی به خانهای که از قلبم برایت ساخته ام
بازدید : 298
يکشنبه 1 شهريور 1399 زمان : 20:36