پیکار
این بازم قارچ سمی خورده:|...چشم محراب ز فرق تو پر از خون گردید
این بازم قارچ سمی خورده:|...« فضائل علي(ع) »
این بازم قارچ سمی خورده:|...« زيور گوش »
خداوند دانا و فرهنگ و هوش
نگويد سخن ، تا نبودن خموش1
خدايي كه بر بندگان داد هوش
تو اي بنده در امر و نهيـَش بكوش
تو با كار نيكو ،به امرش بكوش
نگهدار ،آن امر و نهيـَش بگوش
خدايي كه بر بنده آرَد سروش2
سروش خفيـَش ، تو مخفي بـپوش
چو الهام يزدانـَت آيد به گوش
چه زيباس زيور كني بهر گوش
زِ زجر جهان ، بر نياور خروش
زِ زجر جهان، چشم دل را بپوش
عدو3 باش با دشمن و با عدوش
عدويش نـباشد ، بجز كور موش
دَم صبح و مغرب، برآور خروش
به تكبير و الله اكبر ، بكوش
زِ ستّاري اش ، جُرعه اي را بنوش
زِ لطف خودت،عيب خلقش بپوش
حسن از خدا ،گر تو داري سروش
به مخفي بگو ، بر نياور خروش
٭٭٭
1- ساكت- خاموش 2- آواز- نغمه- وحي 3- دشمن
حسن مصطفایی دهنوی
محبوب من
به یاد بیاور
سوگواریهایم را برای چهارشنبه
در پنجشنبههای خاکستری
در خیابانهای سردِ بی تو بودن را
که بارها از آن عبور کردهام
در دل انگیز روزی از بهار تقویم،
« دفتر خداوند »
با درك ما نشايد ، فكري در اين جهان كرد
از بسكه پيچ و تاب است،نتوان يكي نشان كرد
افعال فكـر آدم ، بـر سـود خود بـگردد
آن سود ما نمايان ، خلاق مهربان كرد
آن سود ما همان بود ، فرمانبـري زِ امرش
ورنه سزاي1 ما بود، آنچه به كافران كرد
هـر كار زشت آدم ، نـزد خداي قهـّار2
با زشتي اش نـشايد ، نـزد خدا نهان كرد
اسـرار قهـر يـزدان ، در فكر ما نـگنجد
بايد به هر طريقـي، يك كار بي زيان كرد
اسـرار كار الله ، ما كـي توان بـدانيـم
ما كي و كجا توانيـم ، اسرار حق عيان كرد
آن غيب دان بـدانـد ، آدم به راه جهل است
جهلي كه امر حق را ، از چشم ما نهان كرد
فرياد من زِ جهل است ، ياران مدد نمائيد
تا بلكه جهل خود را ، بتوان زِ سر برون كرد
در اين محيط دنيا ، ما غوطه ور به جهليم
عقل و شعور ما را ،بر كوي حق روان كرد
هيهات اگر نفهميم اين عقل ما چه كارست
گر عقل ما زِ سر رفت،آن جهل كورمان كرد
فرياد اگر نـدانيم يك كار عقل ما چيست
بر ما خدا هدايت از راه عقلمان كرد
گر كار ما خطا شد ،كي مي توان بفهميم
خلاق ما چه حكمي ،بر جُرم كارمان كرد
ما وارثان عقليـم ، ميراث خود بـجوئيم
آن عقل و بخت پيران،چون بخت نوجوان كرد
تا دستـرس نـداريم ، آن راه عقل جوئيم
جهل است گمرهي را تحميل عقلمان كرد
مخلوقِ ديگر حق ، عقلي زِ خود نـدارد
بر آدمان خداوند ، عقل از خودش احسان كرد
فرياد از آن حكومت،گر حكم آن زِ جهل است
فرياد و آه مظلوم ، تا آسمان توان كرد
هر كس مطيع جهلست،بيرون زِ راه عدل است
هر ظلم اگر توانست ،بر شخص ناتوان كرد
بـر ضـد جهل گمـراه ، در پيچ و تاب دنيا
خلاق ما بـر آدم ، اين عقل پاسبان3 كرد
آن جهل آدم آزار ، آدم بـرد به نيران4
آن عقل آدمي را ، تأكيد بر جنان5 كرد
ما ميهمان حقيـم ، حق ميزبان ما شد
آن ميزبان كجا و كي ،ظلمي به ميهمان كرد
اوضاع اين زمانه ، صد پيچ و تاب دارد
آدم فقط تواند از صد ، يكي بيان كرد
هـر كار ما بـرادر ، پرونـده شد به دفتـر
در دفتر خداوند ، ما كـي توان زيان كرد
ما پيروان عقليـم ، بيرون زِ راه جهليـم
در عمر خود حسن بود اين كار امتحان كرد
٭٭٭
1- پاداش- كيفر 2- چيره شونده 3- نگهبان 4- دوزخ 5- بهشت
حسن مصطفایی دهنوی
چه کالبدهای بیروحی
که متر میکنند هر روز
طول و عرض خیابان را
« تابع اولاد »
مدتي حق بُد2 و باطل ، همه بي ياد شدن
اما اين دفعه به باطل ، همه بنياد3 شدن
تابع حق و عدالت ، همه بودن كم و بيش
ليكن امروزه ، همه تابع بيداد شدن
رأي و تدبير زِ استاد بُد و شاگرد سر كار
همه شاگرد نـشده ، انگل4 استاد شدن
مي شنيديم كه شيرين بُد و فرهاد بشد عاشق آن
اين چه وضعي است،همه عاشق فرهاد شدن
ما نديديم كس از كار غلط در گذرد
همه در كار غلط ، سركش و آزاد شدن
خلق مغرور ، غلطهاي خود انكار كنند
در غلطها ، همه بنيان گـر بنياد شدن
اين چه وضعي وچه روزيست،حقيت بكجاست
مردم از حق بري اند5، دشمن زُهاد6 شدن
همه دانند ،كه خون ريختن خلق گناس7
با چنين درك ، چرا اين همه جلاد شدن
كار خود را بنگر ، پند زِ خود گير حسن
مادران و پدران ، تابع اولاد شدن
٭٭٭
2- بود 3- اساس– آغاز 4- سربار– طفيلي 5- بيزار 6- پارسايان 7-گناه است
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد صفحات : 4