loading...

انجمن نویسندگان و شاعران ایران (انوشا)

انوشا با هدف همدلی و همزبانی و همکاری شاعران این سرزمین بنا شده است و فقط یک وبلاگ ادبی است

بازدید : 662
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 5:37

سال‌ها، تو برای زنده بودنت فقط، _ نه زندگی _ سر سپرده‌‌‌ای به هر چه هیچ و پوچ بوده است! _این، حدیثِ نفسِ من، و تو، و او، به خویش بوده است و هست_ آه،‌‌‌ای سمجترین نگاهِ بی خطای آسمان به من، از کدام سوی و از کدام راه؟ می‌توان به ابتدایِ انتهایِ بیکران رسید؟ می‌توان به زندگانی‌‌‌ای که هست جاودان رسید ؟ با کدام زادِ راه، می‌توان به شهرِ آرمانی‌‌‌ای که گفته اند، از قدیم بوده است موطنِ تمامِ عاشقان رسید؟ با عطش اگر نمی‌توان، چگونه پس، می‌توان به شهدِ نوش اشتهای شوکران رسید ؟ از کدام دژ، می‌توان عبور کرد و بعد از آن، می‌توان به قلع و قمع قلعه‌ی "نمی‌توان" رسید؟ آه،‌‌‌ای سمجترین نگاهِ بی خطای آسمان به من، تو، درست دیده ای، درست! من اگر، در این فراخنای عمر خود، درنگ کرده ام، با خودم، _نه با کسی که بوده است دشمنم _ لحظه لحظه جنگ کرده ام! گاه با توهّمی‌که بوده است بی اساس، گربه‌ی ملوسِ جانِ خویش را پلنگ کرده ام وای، وای، وای، صحنه‌ی زلال عمرِ خویش را چگونه رنگ کرده ام؟ آه،‌‌‌ای سمجترین نگاهِ بی خطای آسمان به من، گفته‌‌‌ای به من رکوع کن، به چشم گفته‌‌‌ای به من که در برابر خدای خود خضوع کن، به چشم گفته‌‌‌ای به من که در خودت و بر خودت طلوع کن ، به چشم لیک، لیک، لیک، این همه، جز به اعتنای لحظه لحظه‌ی تو بر منی که غافلم نیست در توان من. آه،‌‌‌ای سمجترین نگاهِ بی خطای آسمان به من، مُرده ام، مرا دوباره جان بده راه را به من نشان بده از من آنچه خواستی، به من همان بده والسّلام

ما خود شکسته ایم،چه باشد شکست ما
برچسب ها سمج ترین ,
بازدید : 518
يکشنبه 13 ارديبهشت 1399 زمان : 19:36

« طريق عشق »
طريق عشق مـرا ، بيان نـشاید کرد
که ظاهرش ، بَـرِ1 پیر و جوان نشاید کرد
زِ سوز و آهِ دل من ، خدا چه باید کرد
که صبر سوختن آن ، توان نشاید کرد
هزار طرّه ی2 مشکین زِ آه من سوزد
ز سوز آتش عشقـم ، بیان نشايد كرد
عجب طریقه‌ی عشقی،عجب خطرناکس
که صحبتش بَـرِ خلق جهان نشاید کرد
که یار عشق آن پهلوان بِـشد، نَـبُد3 قابل
حکایتـش بـرِ آن ناتوان نشاید کرد
فراق4 عشق و امیدی که دارم از یارم
شکایتـی بر غیری ، از آن نشاید کرد
به خاک درگه ، آن یار آرزومندم
که کار غیر رضایش ، یکی نشايد كرد
منم که با سر تسلیم، در بَـرش هستم
اجازه تا ندهد، یک سر تکان نشاید کرد
دهن ببند حسن،این چه صحبتس کردی
که شاه ، عیش نهان با گدا نشاید کرد
بشر کجا و کجایَـس خدای لم یزلی
که جز قضا و رضایش به من نشاید کرد
بشر چه بودی ، اگر لطف آن نمی‌بودی
منم منم ، به بـرش ادعا نشاید کرد
هزار نکته ی باریکتـر زِ مو بنگر
زِ حکمتش سر مویَش کم نشاید کرد
امید عشق من ، آن را بُوَد ولی آن را
یکی امید طریقه‌ی عشقش نشان نشایدکرد
هزار مرتبه می‌سوزم زِ عشق ، ولی
دراز دستی آن را ، طلب نشاید کرد
قبول عشق مرا ، هیچ نـنگرد آن یار
از آنکه حاجتی از ما ، طلب نشاید کرد
زِ حُسن روز ازل ، هر کسی که آبادس
زِ رنگ رویت ، زشتی عمل نشاید کرد
یکی است عشق درونم،برون نشاید کرد
که آشکار بـرِ مردمان نشاید کرد
زِ اولش ، ره ایمان و کفـر همـره بود
همین زمان نبود، این عجب نشاید کرد
محمد(ص)است وابوجهل و بولهب وعلی(ع)
اطاعتشان چو همان بولهب ، نشاید کرد
رضا به قناعت بُوَد و پاکدلی
رضایتس به دو صد کوه زر، نشاید کرد
صدا برش به در آور ، چو نغمه ی داود
که عَرعر5 به برش، مثل خر نشاید کرد
بشر کجا بُد ، اگر لطف او نَـبُد اول
هزار حیف ، که این امتحان نشاید کرد
به خانقاه و به مسجد نمی‌توان بیـنیش
که پا زِ حدِ گلیمت ، بِدر نشاید کرد
دلا به حکم نظامش،بشو تو چشمی‌وگوش
نظارتـی به نظامـش ، ابد نشاید کرد
تو کور دل ،که به راهش نرفته ای هشدار
همان رهی که نمودس، غلط نشاید کرد
رضایتش بِـطلب ‌‌‌ای حسن،به عجز6 شبی
که غیر از این، زِ رضایش طلب نشاید کرد
***
1- پیش 2- زلف و موی پیشانی 3- نبود 4- دوری – جدایی 5- صداي الاغ 6- ناتوان گردیدن
حسن مصطفایی دهنوی

سلام به صبح، به زندگی
بازدید : 474
يکشنبه 13 ارديبهشت 1399 زمان : 9:37

شبی را روز نمی‌کنم
مگر با خون دل خوردن
می‌گذرانم عمرم را
در آرزوی زود مردن

علی الخصوص جلد دوم سلام بر ابراهیم.
بازدید : 342
يکشنبه 13 ارديبهشت 1399 زمان : 9:37

محبوبم برایت نامه‌ها نوشتم خواندی یا نخواندی بماند
اما محبوبم
در این وادی بودن یا نبودن
فقط بودن کافی نیست
گاهی اثبات بودن یک حس ماندنی می‌خواهد
محبوبم
تمام نامه‌هایم را برایت لحظه لحظه مرور می‌کنم
نمی‌دانم به دنبال چه می‌گردم
اما همه‌ی نامه‌هایم از همان سالهای دور تا به حال
در یک نکته مشترکند که
- بگو خطای دل چه بود که فراق را نصیبش کردی ؟ -

علی الخصوص جلد دوم سلام بر ابراهیم.
بازدید : 521
شنبه 12 ارديبهشت 1399 زمان : 15:37

« خاك نشينان »
گمراه تو بودي ، كه برايَـت بـنوشتن
گمراهـي از اول به گِل تو بـِسرشتن
ديوانه تـر از آدم گمـراه كسي نيست
ديوانه و گمـراه ، كه نـتوان بـنوشتن
اي آدم خاكي تو زِ خاكي،هنرت چيست
آن با هنران جد تو از خاك سرشتن1
آواره نـگشتي ، تو زِ خاكي و به خاكي
اين خاك نشينان ، مگر از اهل بهشتن
گمراهي و ديوانگي خاك به هم بست
دستور بيامد ، به سرت عقل سرشتن
بنگر به همين خاك و بر خود نظري كن
بنگر به سرت عقل بِهشتن2 يا نهشتن
جنّت به كجا بود و دوزخ به كجايَس
اين نكته مهم است برايـت بـنوشتن
آن آدم اول كه به جنت بُده آن كو
از خاك نبود است و زِ خاكش نسرشتن
از نسل همان آدم خاكي تو نـباشي
بـر گو تو جوابـم كه نـشايد بـنوشتن
اي واي بـر آن آدم كوري كه نـبيند
اينها همه از اول دنيـاس نـوشتن
آدم اگر اين نكته نـداند هنرش چيست
آن بـي هنـران از چه طلبكار بـهشتن
بر خود نظري كن،حسن اين نكته نگهدار
جنّت به هواي هوس خام3 نـهشتن
٭٭٭
1- خلق كردن- عجين 2- گذاشتن – آويختن 3- ناپخته
حسن مصطفایی دهنوی

دوبیتی جهان را کارگر اباد کرده
بازدید : 530
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 14:37

« عاشقان يار»
الا ای عاشقان یار بر دار1
تو را بار گران2 پیش است بر دار
نشاید عشق ورزیدن به هر کار
نکاتی گفتمت ، آن را نگهدار
اگر آزاد باشد ، در جهان کار
توان با عشق ، پی بردن بر آن کار
زِ عشقت گر به مردم باشد آزار
زنند این مردمت، با عشق بر دار
ره و رسم و رعایت را نگهدار
که تا کس را نباشد از تو آزار
اگر در خلق می‌باشی غلط کار
غلط کاری به مردم ، باشد آزار
چو با خلق خدا، باشی تو بدکار
مکافاتش3 یقین، باشی طلبکار
زِخواب غفلت اَر4 گشتی تو بیدار
غلط کاری نشاید آوری بار
که هر فعل غلط،در رأس هر کار
غلط باشد ، خسارت آورد بار
نکاتی گفتمت ، ای مرد هوشیار
غلط کاری بسا5 ننگ آورد بار
همین مطلب حسن از خود نگهدار
که تا عشق مجازی ناوری بار
٭٭٭
1 – بالای دار 2-سنگين 3- سزاي بد 4- اگر 5- بسيار
حسن مصطفایی دهنوی

متن اس ام اس ویژه ماه مبارک رمضان 99
بازدید : 467
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 23:36

بازدید : 454
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 16:37

بازدید : 463
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 16:37

بازدید : 685
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 10:37

« آه مظلوم »
نوح(ع) اگر از آهِ خود، نفرين بر آن افراد كرد
عالمي ويرانه شد ، يك خانه آن آباد كرد
آه آن گر با اثر مي بود ، بر حق ديده شد
آن يكي آهش به دنيا ، كار صد جلّاد كرد
آه نوح (ع) آن خانه ي بدكارها ويران نمود
آه بدكاران كجا ، يك خانه اي بنياد كرد
آه مظلومي اگر بـر حق بُوَد ، بُـرش كند
آنچنان بـُرش ،كجا صد خنجر فولاد كرد
حق اجازت كي دهد يك رگ زِدست هم بُريم
جان و خون ملت حق را ، خدا آزاد كرد
حق همان سرمشق را ،در آن زمان نوح(ع) داد
تا بداننـد خلق آن، نـتوان به حق ايراد كرد
ثابت آن علم لدني1، گفتگوي نوح (ع) بود
تا بدانيم علم حق ، ثابت چه بر بيداد كرد
وارث علم لدني هر كه شد ، آن راه رفت
راه آن را نوح(ع) مي رفت و چنان فرياد كرد
داد از اين كردار ماها ، داد از اين رفتار ما
كي يكي افكار ما ، تقليد از آن استاد كرد
تا به تقليد خدايـت ، كار خود ناكرده اي
كي تواني در جهان ، يك كار حق ايجاد كرد
ما زِ اول حكم حق را ، واجبس سنجش كنيم
وانگه اين كردارخود را رو به حق، معتاد كرد
قصه ي نوح(ع) نبي را ،هر كه با معناش خواند
خوب مي فهمد،كه بايد دوري از افساد2 كرد
صحبت آن نوح(ع) در قرآن به ما ابلاغ شد
صحبت قرآن ، بسـا افـراد را استـاد كرد
فـرّ3 فرمان الهي ، بر دل هر كس رسيد
زنده شد آن دل ،خودش را در جهان فرشاد كرد
آن محمد(ص) چون علي(ع) را برهمان معنا بديد
الغرض4 آن هم علي(ع) را زين سبب داماد كرد
در رديف حق پرستي ، آن مسلمانان بُدنـد
آن رديفش را محمد(ص) با علي(ع) ايجاد كرد
بار توحيد الهـي را ، هـر آنكس بُـرد صاف
با چنان سنگيني اش ،صد كار صد زُهاد5كرد
اين امانت را اگر فردي به حق ، تحويل داد
مي توان خود واردِ بـر جلسه ي عُباد6 كرد
آفرين بر هر زنـي ، گر همچو طفلي شير داد
طفل خود را ، سرفراز جمله ي بهزاد كرد
هر زني گر طفل خود را ، پرورد از شير پاك
آن امين حق توان شد ،حق بر آن امداد كرد
هر زن ناجنس ، تأثيرش به طفلش مي رسد
طفل خود را او خجل، در جمله ي نوزاد كرد
گر زن لوط هم به پاكي زن آن نوح(ع) بود
كي خدا آن قريه اش ، ويران و بي بنياد كرد
گر پدر يا مادري ، طفلش زِ حق تعليم داد
طفل خود را سبز بختش ،همچنان شمشاد كرد
اي بشر اولاد خود را ، تربيت بنما زِ حق
هر كس اين معنا نداند ، ظلم بر اولاد كرد
تا كه دنيا نزد حق ، ما را مقصّر مي كند
كي گذارد نزد حق ،بر ما كسي امداد كرد
چون نصوح اَر توبه كردي،حق تفضّل مي كند
بنگر آن حق را ،نصوحش را چنان ارشاد كرد
كافري در مُلك حق ،گر صلح و آرامش نمود
كي خدا قهرش،برآن يك ظلم و يك بيداد كرد
گر كه بر ظلم و ستم، شداد معروفـس ولي
سالها صبر و تحمّل ، حق بر آن شداد كرد
چون يزيدس ، هر كه در اسلام راه كج برفت
يا كه در اسلام ، ظلم و جور خود ايجاد كرد
هر كه از فرمانروايي جهان ، شد كامياب
ظلم سختي ،بر خود و نسل خود و اولاد كرد
درك ما وارونه شد ، وارونه ديد آن امر حق
حق كجا وارونه خلقت،جسمي از اجساد كرد
اي عجب از نامسلمانـي و گمراهـي خلق
خلقِ حق را ، همره قوم ثمود و عاد كرد
آه اگر روز قيامت ، پُـرسد از ما آن خدا
اي بشر فكرت كجا بود و زِ من كي ياد كرد
آفت هر خرمني در ملك حق ، از ناحق است
ناحقس در ملك حق ،هر خرمني بر باد كرد
بيستـون را بـنگرش ، استاد آن فرهـاد بود
نقش شيرين ديده شد ،آن كار را فرهاد كرد
نقش ما اين بود در دنيا ، بـبينند ياوران
تا بـبينم بعد خود ،آنكس كه از ما ياد كرد
اي خدا ، فرياد رس نَبْود به دنيا بر حسن
از جفا و ظلم مردم ، هر چقدر فرياد كرد
٭٭٭
1- علمي كه از الهام خدا باشد 2- تبهكاري 3- شكوه – شأن 4- خلاصه – الحاصل 5- پارسايان 6- موحدان
حسن مصطفایی دهنوی

شهر بی یار

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی